مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
مرده از فیض تو احیاگر جان می گردد عـالم پیـر از این نشئه جـوان می گردد ســر تـسلـیـم بـه پـای تــو فـرود آوردم که به انگشت ولای تو جهان می گردد تـا نهــد چـهــره بـه خـاک قـدم زوّارت سنـگ از دامـنۀ کـوه، روان مـی گردد بـا تـولاّی تـو چون سیـنۀ دریـا به کـلیم وادی خوف و خطر مهد امان می گردد هر کجـا نـام خـراسـان تـو آیـد به زبان اشک شوق است که از دیده روان می گردد سجـده بـر گـنبـد زرّین تو آرد خورشید که به امواج فـضا نور فشان می گردد آهوئی را که تو ضامن شوی ای ضامن خلق خاک او سرمۀ صاحب نظران می گردد همـه اعضای وجـودم؛ نه سر هر مویم بـه ثـنای تـو سـراپـای زبـان می گردد نـقـش شیـر از نگـه نـافـذ تو شیـر شود گرگ در خطّۀ طوس تو شبان می گردد همـچو بلبل که کند دور و بر گل پرواز گرد گلدستۀ صحنین تو جان می گردد دیده از هستی خود بلکه ز خود می پوشم تا که چشمم به رواقت نگران می گردد بـا تـو از آتـش دزوخ گـل جـنّت رویـد بی تو گلخانۀ فردوس، خزان می گردد زائـر کـوی تو آرد به خـداونـد طـواف دل من گِـرد مـزار تو از آن می گردد آسـمان هـا به طــواف حرمت مشغـولند تا که بر گرد زمین چرخ زمان می گردد تـیـغ بـا معـجـز ابـروت کنـد کـار سـپر تیر از گردش چشم تو کمان می گردد ناز بر جان کند و فخر فروشد به بهشت تن هر کس که به خاک تو نهان می گردد کــافـر ار نـام رضـا را ببـرد در دوزخ دوزخ از فیض دمش رشک جنان می گردد روز پرواز کتب پای صراط و مـیزان کرم و لطف تو بر خلق عیان می گردد لالـه از خـشت طلای تو برون آرد سر سنگ با معجـز تو دُرّ گران می گردد موسی از طور تو بانگ ارنی می شنود عیسی از شوق تو بی تاب و توان می گردد گر چه حجّ فـقـرائی به طـواف حـرمت تـا ابـد دایـرۀ کـون و مکـان می گردد گر به بازار جهان خلق جهان سود آرند همـه بی مهـر ولای تو زیان می گردد می دهد روی خدا را به همه خلق نشان هرکه در کوی تو بی نام و نشان می گردد هرکه بر پنجره های حرمت گیرد دست پنجه اش عقده گشای همگان می گردد روح بخش دل و جان است و روان قرآن هر کجا وصف ثنای تو بیان می گردد تـا کـند نـغـمه سـرایی به ثـنایـت (میثم) گرد او روح ملک، رقص کنان می گردد |